کد مطلب:162580 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:279

ضرورت درگیری
این مبارزه،این درگیری،، قطعی است. و این درگیری، نه به خاطر سلطنت و پیروزی و نه به خاطر قدرت و خودنمایی است. این درگیری، ادامه ی آن بینش ها و آن شناخت ها و آن عقیده هاست.

این دو بینش، این دو روحیه، ناچار درگیر می شوند. و حسین برای این، درگیری حتمی، به پا می خیزد و برای تهیه ی یاور می كوشد، چون در آن روز، تسلیحات ساده بود، نیرو و نفرات همراه هم بودند. تسلیحات مسئله ای نبود.

حسین علیه السلام به شهرهایی نامه می نویسد. در كوفه كارهایی شروع می كند، و آن گاه كه خواستگاری كوفه و نامه هایشان را دریافت می كند، مسلم را برای ارزیابی، فقط برای ارزیابی [1] می فرستد. و خود، در جست و جوی یاورانی دیگر از مدینه بیرون می آید و به مكه روی می آورد. و در این شهر مادر، سنگر می گیرد، و سپس به ناچار از مكه به سوی كوفه می آید و آن گاه به سوی نینوا و در این نینوا،

با خون، نقش ها می زند و با مرگ، درس ها می دهد؛ نقشی بر چهره ی افق و درسی در كلاس تاریخ.


آن روز عصر،

از دل هر سنگ سخت جان، خون عبیط، به راه افتاد.

وقتی كه خورشید آسمان، از روی نعش های مقدس عبور كرد،

ناچار دامن زردش به خون نشست.

آن روز عصر،

پرده ی آبی آسمان، با خون دامن خورشید، سرخ شد.

و افق،

این مرد پایدار،

با رخت سرخ، در خیمه ی سیاه شب افتاد.

آن شب

وقتی نسیم مرگ، از نینوا گذشت،

از نعشهای بتاول نشسته، در زیر آفتاب، هنوز، خون می چكید

و پروانه های عطر،

از روی دست های نسیم، می گریختند.

آن شب

وقتی كه ماه، از وسط آسمان گذشت، لرزید.

لرزید و در كنار افق افتاد.

و افق

این مرد پایدار،

با یك نگاه به دست آورد.

پشت زمین، در زیر بار امانت شكسته است،

محرم 93



[1] بعضي مسلم را محكوم كرده اند كه تدبيري نداشت، اينها از حدود اختيارات مسلم و مأموريت او چشم پوشيده اند. مسلم براي كاري كه آمده بود، موفق شد. از بهترين راه ها شروع كرد. براي توضيح بيشتر به تاريخ سيدالشهداء اثر مرحوم شيخ عباس صفايي، از انتشارات جمكران مراجعه شود.